اشعار اربعین
مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان
چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:شعر,اربعین,آیی, :: 17:24 ::  نويسنده : باقرزاده

هجران بهانه ايست براي وصال ها

بهتر شده ست از بركات تو حال ها

از ياد رفته است جراحات بال ها

با عمه راحت است تمام خيال ها

 

عمه نگو كه فاطمه ي كربلا بگو

عمه نگو حسين بگو مرتضي بگو

 

بابا سلام عمه رسيده بلند شو

از احترام قدِّ خميده بلند شو

با گردن بريده بريده بلند شو

 

عمه اگر شكسته شده قد كمان شده

چون ميهمان مجلس نامحرمان شده

 

دائم پيِ گذشتن ِ از جان خويش بود

مأمور حفظ جان امامان خويش بود

زينب وليك حيدر ميدان خويش بود

گرم طواف قاري قرآن خويش بود

 

صد كربلا پس از تو بلا ديده ايم ما

صد فاجعه به شام بلا ديده ايم ما

 

با آه خويش كرب و بلا را مهار كرد

خيلي براي پرچم اسلام كار كرد

ما را خودش به ناقه ي عريان سوار كرد

بايد به عمه هر دو جهان افتخار كرد

 

عمه چه عمه اي همه مديون عمه ايم

ما زنده ايم اگر همه ممنون عمه ايم

 

سخت است فقط بال زدن پر نداشتن

خواهر شدن به شرط برادر نداشتن

حيدر شدن به قيمت لشگر نداشتن

كوچه به كوچه رفتن و معجر نداشتن

 

كوفه براي او تب و تابي درست كرد

با آستين پاره حجابي درست كرد

 

يادم نميرود كه به هنگام رفتنت

كردي نوازشم پدرانه به دامنت

آتش گرفت صورتم از بوسه دادنت

هِي بوسه ميزدم به لب و دور گردنت

 

رفتي و بعد خسته و بي حال ديدمت

رفتي و بعد از آن تهِ گودال ديدمت

 

بر سينه ات نشست و شكست استخوان تو

با قتل ِ صبر كشته شدي و به جان تو

سوگند به اينكه خواهر قامت كمان تو

 

زد ناله با نواي حزين اي برادرم

صورت به خاك دادي و اي خاك بر سرم

 

وقتي كه نيزه در گلويت كرد واي واي

با پاي خويش پشت و رويت كرد واي واي

با خاك گرم رو به رويت كرد واي واي

از پشت پنجه بين مويت كرد واي واي

 

آن لحظه اي كه دور و بر ِ تو سپاه بود

چشمت درست رو به روي خيمه گاه بود

 

خيلي دلت شكست علي اكبرت كه رفت

خيلي دلم شكست علي اصغرت كه رفت

نزديك بود عمه بميرد سرت كه رفت

انگشت تو بريده شد انگشترت كه رفت

 

با سنگ و نيزه بين تو و خيمه سد شدند

ده اسبِ تازه نعل به نعل از تو رد شدند

 

اي واي از اسير شدن كو به كو شدن

از خجلت و غريب شدن سرخ رو شدن

با مردم محله چنين رو به رو شدن

اين است آخر عاقبت بي عمو شدن

 

دلواپسي ِ دختر زهرا ز حد گذشت

خيلي به عمه ام سر بازار بد گذشت

 

پس داده اند پيرهن پاره پاره را

رخت مرا لباس تو را گاهواره را

آورده است عمه سر شيرخواره را

گوشش نكرده است كسي گوشواره را

 

ما از غم فراق گرفتار تر شديم

وقتي رقيه رفت عزادار تر شديم

علي اكبر لطيفيان

**************

یک اربعین برای تو حیران شدم حسین

مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین

با چند قطره اشک دل من سبک نشد

ابری شدم به پای تو باران شدم حسین

زلفی اگر که ماند برایت سفید شد

در اول بهار زمستان شدم حسین

کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر

قاری شدی مفسّر قرآن شدم حسین

دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست

دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

هر چند در مسیر سرت ازدحام بود

اما درست مثل همیشه امام بود

بی تو سوار ناقه ی عریان شدم حسین

من که به روی چشم علمدار جام بود

یادم نمی رود سر بالا نشین تو

بازیچه ی نگاه اهالی شام بود

در حرف های مرد و زن پشت بام ها

چیزی اگر نبود فقط احترام بود

با دست سنگ صورت تو خط خطی شده

از بس که آفتاب تو نزدیک بام بود

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت

هم پیکر تو روی زمین پیرهن نداشت

ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین

این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟

آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم

پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت

گل های باغت از همه رنگی گرفته اند

یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت

مردی نبود اگر یل ام البنین که بود

هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

ای سایه بلند سرم ای برادرم

آیینه ی ترک ترکِ در برابرم

بالم شکسته است و پرم پر نمی زند

اما هنوز مثل همیشه کبوترم

من قول داده ام که بگیرم سر تو را

از دست نیزه ها و برایت بیاورم

حالا سری برای تو آورده ام ولی

خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم

بگذار اول سخن و شکوه ام تو را

ای ماه زینب از نگرانی درآورم

هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی

راحت بخواب دست نخورده است معجرم

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سرمزار خودم گریه می کنم

دستی که چوب زد لب قرآنی تو را

زیر سوأل برد مسلمانی تو را

بالای تخت رفتی و دستم نمی رسید

تا که رفو کنم سر پیشانی تو را

می خواستند پیش همه کوچکت کنند

اما خدات خواست سلیمانی تو را

ای کاش ما برادر و خواهر نمی شدیم

حیران نبودم این همه حیرانی تو را

این سر، شکسته هست ولی سرشکسته نیست

یعنی کسی ندید پشیمانی تو را

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

علی اکبر لطیفیان


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مناجات اميرالمومنين(م نتظران ظهور) و آدرس monajat1385.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان